راهبرد حمایت از تولید درالگوی چین

  1. خانه
  2. اخبار
  3. اخبار ویژه
  4. راهبرد حمایت از تولید درالگوی چین

تهران- ایرنا- در سال های اخیر چین به یکی از قدرت های اقتصادی جهان تبدیل شده و این سوال اساسی را ایجاد کرده که دولت این کشور چگونه از سرمایه گذاری و تولید حمایت و چگونه چین توانست به مقام بزرگترین تولید کننده جهان دست پیدا کند؟

به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، کشور چین در طی چهار دهه رشد مستمر و بالای اقتصادی به بزرگترین اقتصاد (بر اساس برابری قدرت خرید)، بزرگترین تولید کننده، بزرگترین تجارت کننده کالا و بزرگترین نگهدارنده ذخایر ارزی در جهان تبدیل شده است و در این فرآیند، بیش از 600 میلیون نفر نیز از فقر شدید نجات یافتند.
مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در نوشتاری به بررسی این موضوع پرداخت و نوشت: اقتصاد چین پس از اصلاحات اقتصادی به اقتصاد سوسیالیست بازاری معروف است، اما می توان چین را نیز نوعی از سرمایه داری با ترکیبی از بنگاه های خصوصی و دولتی و هدایت آشکار دولت دانست که در آن دولت سعی می کند بازار را غالبا از طریق حمایت صنایع خاصی که انتظار موفقیتشان را دارد، هدایت کند.

** بنگاه های دولتی چین
در چین واژه «بنگاه های دولتی» برای بنگاه هایی که به طور کامل در مالکیت دولت هستند و به عنوان واحدهای دولتی تحت کنترل مستقیم وزارتخانه ها اداره می شوند، مورد استفاده قرار می گیرد. هنگامی که جمهوری خلق چین در سال 1949 تاسیس شد، کشور چین به واسطه دوره طولانی از جنگ و توسعه نیافتگی ویران شده و در آستانه ورشکستگی قرار داشت. در آن زمان کمکی از جانب غرب نبود و کمک های شوروی نیز با پایان یافتن روابط اقتصادی میان دو کشور در سال 1960 به پایان رسید.
با این حال وظیفه عظیم ساختن کشور به نیروهای داخلی چین سپرده شد. بنابراین سهم بزرگی از تولید کشور توسط دولت با تنظیم اهداف تولیدی، نظارت بر قیمت ها و تخصیص منابع در سراسر اقتصاد، اداره و کنترل می شد به طوری که در سال 1978، کشور چین از بنگاه های دولتی که از دوران کمونیستی برجا مانده بود، بهترین استفاده را برد.
در واقع دولت چین صرفا خواهان نرخ بالای سرمایه گذاری بود و لذا در سال های اولیه اصلاحات اقتصادی این امر توسط بنگاه های دولتی و سپس با شکل گیری اقتصاد بازاری سوسیالیستی و ایجاد مالکیت خصوصی، به تمامی بنگاه های بزرگ و طرح های عظیم اقتصادی تسری پیدا کرد. شیائوپنگ فردی واقع گرا بود و از نظر وی مهم نبود که گربه سیاه یا سفید باشد بلکه مهم این بود که بتواند موش بگیرد.
چینی ها به مسیر توسعه و رشد اقتصادی که طراحی کرده بودند ایمان داشتند. به طور مثال هنگامی که در تابستان 2008، گروه کوچکی از متخصصان مالی خارجی برای ارائه توصیه های مالی به چین آمدند، وانگ چی شان، معاون نخست وزیر و مسئول بخش مالی چین به سرعت روشن ساخت که چین جز به میزان اندکی، نیازی به آموختن از این گروه پیرامون نظام مالی اش ندارد.
خلاصه پیام او این بود: «شما روش خودتان را دارید. ما هم راه خودمان را و راه ما درست است.» در همین راستا، چن یوان، رئیس مشهور بانک توسعه چین نیز همین خط فکری را داشت، زمانی که در جولای 2009 گفت: «ما نباید روش های آمریکایی را به چین بیاوریم و از آنها استفاده کنیم. بلکه ما باید پیرامون نیازهای خودمان توسعه پیدا کنیم و نظام بانکداری خودمان را بسازیم.»
با این حال روش چینی ها ویژگی های مشترکی با همسایگانش یعنی کشورهای کره جنوبی و ژاپن داشت. درواقع اقتصاد چین را نیز می توان نوعی از اقتصاد سرمایه داری با ترکیبی از بنگاه های خصوصی و دولتی و هدایت آشکار دولت دانست که درآن دولت سعی می کند بازار را از طریق حمایت صنایع خاصی که انتظار موفقیتشان را دارد، هدایت کند و در چنین اقتصادهایی مانند کره و ژاپن تامین مالی بانکی نقش اصلی را ایفا می کند.
مسیری که چین برای رشد اقتصادی طی کرد دو بازیگر و یک ویژگی کاملا مشخص داشت: بانک های بزرگ عمومی، بنگاه های بزرگ و اجتماعی سازی سرمایه گذاری.

** بنگاه های بزرگ عمومی (توسعه ای-سرمایه گذاری) و هدایت اعتبار
به نوشته مرکز پژوهش های مجلس، در سال 1993 مطالعه ای توسط بانک جهانی نشان داد که مکانیسم دخالت در تخصیص اعتبار عامل اصلی معجزه اقتصادی شرق آسیا بود. از شروع اصلاحات اقتصادی تا سال 1998، برنامه هدایت اعتبار در چین مشابه سال های قبل از اصلاحات، به صورت اقتصاد برنامه ریزی شده مرکزی پیش رفت، اما بعد از سال 1998 دریچه هدایت به سبک ژاپن (طراحی نظام انگیزشی خاص که بانک ها را به صورتی خودانگیخته و اختیاری در مسیر مطلوب طراحی شده از سوی دولت قرار دهد) جایگزین آن شد.
با شروع اصلاحات اقتصادی، دولت چین همانند کره جنوبی و ژاپن باور داشت که به کار گیری سیاست های صنعتی در اقتصادی که توسط تعدادی از گروه های تجاری بزرگ رهبری می شود ، کم هزینه تر و کاراتر است و از این طریق می تواند فاصله اقتصادی خود با کشورهای پیشرفته را با سرعت بیشتری بکاهد.
بنابراین بیشترین منابع بانکی توسط دولت به طرح ها و بنگاه های بزرگ اختصاص پیدا می کرد و تعداد زیادی از بنگاه های کوچک و متوسط نیز به زنجیره تولید از طریق بنگاه های بزرگ متصل بودند. مزیت همکاری سوسیالیستی گسترده بنگاه های بزرگ چین باعث شده که یک بنگاه بزرگ چینی از تمامی مزیت های کشور مخصوصا در جهت جهانی شدن استفاده کند.

** اجتماعی سازی سرمایه گذاری
یکی از ویژگی های مهمی که دولت چین از آن برخوردار بوده ، اجتماعی سازی سرمایه گذاری توسط سیستم بانکی است. سرمایه گذاری در اقتصاد، آثار جانبی مثبت وسیعی در سمت تقاضا رونق بخش های اقتصادی دارد؛ اما این پیامد جانبی مثبت در محاسبات بازدهی خصوصی جایگاهی ندارد. بنابراین دولت چین به سرمایه گذاری اجتماعی روی آورد که در آن به جای توجه به بازدهی خصوصی سرمایه گذاری، به بازدهی اجتماعی آن (خلق اعتبار در جهت نفع عموم مردم) توجه می شود.
دولت چین یک دولت کارآفرین است که ریسک سرمایه گذاری های پرخطر را به عهده می گیرد و این امر به خلق فرصت هایی برای تولیدکنندگان منجر شده است. درواقع در تجربه توسعه و رشد اقتصادی چین، خوی سودجویی کارآفرینانه تا حد زیادی از بانک های سرمایه گذاری بر می خیزد. در واقع پول بانک ها است که در معرض خطر قرار دارد نه کارآفرینان.

فهرست